دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

سه روز شد که نگارین من دگرگونست


سه روز شد که نگارین من دگرگونست    شکر ترش نبود آن شکر ترش چونست
به چشمه‌ای که در او آب زندگانی بود    سبو ببردم و دیدم که چشمه پرخونست
به روضه‌ای که در او صد هزار گل می‌رست    به جای میوه و گل خار و سنگ و هامونست
فسون بخوانم و بر روی آن پری بدمم    از آنک کار پری خوان همیشه افسونست
پری من به فسون‌ها زبون شیشه نشد    که کار او ز فسون و فسانه بیرونست
میان ابروی او خشم‌های دیرینه‌ست    گره در ابروی لیلی هلاک مجنونست
بیا بیا که مرا بی‌تو زندگانی نیست    ببین ببین که مرا بی‌تو چشم جیحونست
به حق روی چو ماهت که چشم روشن کن    اگر چه جرم من از جمله خلق افزونست
به گرد خویش برآید دلم که جرمم چیست    از آنک هر سببی با نتیجه مقرونست
ندا همی‌رسدم از نقیب حکم ازل    که گرد خویش مجو کاین سبب نه زان کونست
خدای بخشد و گیرد بیارد و ببرد    که کار او نه به میزان عقل موزونست
بیا بیا که هم اکنون به لطف کن فیکون    بهشت در بگشاید که غیر ممنونست
ز عین خار ببینی شکوفه‌های عجیب    ز عین سنگ ببینی که گنج قارونست
که لطف تا ابدست و از آن هزار کلید    نهان میانه کاف و سفینه نونست


همچنین مشاهده کنید