دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

زم


ز مادر مهربان‌تر دايه خاتون!
رک: اگر تو عمّه‌اى من مادرستم
ز مار مهره به‌دست آيد و ز خار رطب (ابن يمين)
زمان رفته نخواهد به گريه باز آيد٭
رک: آن روز که بگذشت کجا آيد باز؟
٭........................ نه آب ديده که گر خون بپالائى (سعدى)
زمان گذشته نبايد به بَر٭
رک: آن روز که بگذشت کجا آيد باز
٭ بگفت اين و شد روزگارش به سر  ........................... (فردوسى)
زمانه‌اى است که هر کس به خود گرفتار است٭
رک: هر کس به‌قدر خويش گرفتار محنت است
٭ تو هم در آينه گرفتار حسن خويشتنى ............................ (آصف هروى)
زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز ٭
نظير:
اگر سپهر بگردد ز حال خود تو مگرد و گر زمانه نسازد تو با زمانه بساز (مسعود سعد سلمان)
ـ چو نتوان به افلاک دست آختن ضرورى است با گردشش ساختن (سعدى)
ـ شاد بايد زيستن، ناشاد بايد زيستن
ـ هر کس که زمانه ساز باشد قانون نشاط مى‌نوازد (واقف)
ـ ببايد ساخت با هر ناپسندى (نظامى)
ـ حلم حق شو با همه مرغان بساز (مولوى)
٭اگر سپهر نگردد به حال خود تو بگرد ..................... (مسعود سعد سلمان)
زمانه دشمن اهل هنر بوَد ٭
رک: با اهل هنر جهان به کين است
٭ اى دوستان به کام دلم نيست روزگار زيرا....................... (ابن يمين)
زمانه را چو نکو بنگرى همه پند است٭ (رودکى)
رک: روزگار بهترين آموزگار است
٭زمانه پندى آزادوار داد مرا ........................... (رودکى)
زمانه سفله‌پرور است
رک: دنيا دون‌پرور است
زمانه سِفله‌نواز است و مردگداز
رک: دنيا دون‌پرور است
زمانه که تنگ شود ميان زن و شوهر جنگ شود
نظير: زمانه که تنگ شود ميان مردمان جنگ شود
زمانه که تنگ شود ميان مردمان جنگ شود
نظير: زمانه که تنگ شود ميان زن و شوهر جنگ شود
زمانه مادرى بى‌مهر و دون است (سعدى)
نظير: جهانا چه بى‌مهر و بدخو جهانى که با کس نسازيّ و بر کس نيائى
زمانه مارى است که خشک و تر را مى‌بلعد
نظير:
ز منجنيق فلک سنگ فتنه مى‌بارد (عرفى)
ـ زمانه نه بيداد داند نه داد (اسدى)
ـ زمانه به زهر آبداده است چنگ بدرّد دل شير و چرم پلنگ (فردوسى)
ـ جهان را گوهر آمد زشتکارى (ويس و رامين)
زمانه نه بيداد داند نه داد٭
رک: زمانه مارى است که خشک و تر را مى‌بلعد
٭ ............................... وليکن چنين است چرخ از نهاد (اسدى)
ز مردن گر بترسى کشته گردى
رک: ز کشتن گر بترسى کشته گردى
زِ مرده بَتَر هر که نادان بوَد ٭
رک: مرد نادان ز چارپا بتر است
٭............................ همه زندگانيش زندان بوَد (فردوسى)
ز مرشد زند چرت بهتر مريد (اخگر)
رک: از خودم ملّا شدى، بر جان من بلا شدي
ز مرگ خر بوَد سگ را عروسى٭
رک: زبان کسان سود ديگر کس است
٭ اقتباسى از اين بيت نظامى:
چه خوش گفت آن نهاوندى به طوسى که مرگ خر بوَد سگ را عروسي
زمستان آفت جان مستمندان است
رک: زمستان مرگ فقر است
زمستان آمد لب بام گفت: سلام عليکم برهنگان! (عا).
رک: زمستان مرگ فقر است
زمستان است و بى‌برگى، بيا اى باد نوروزى!
زمستان بگذرد سرما سر آيد
رک: بر سرِ اولاد آدم هر چه آيد بگذرد
زمستانِ خدا به آسمان نمى‌ماند
نظير:
زمستان هر روز که باشد ديوانگى خودش را مى‌کند
ـ نه زمستان خدا به آسمان مى‌ماند نه ماليات دولت به زمين!
ـ سرماى زمستان و ماليات ديوان جائى نمى‌رود.
زمستان خوشگل‌ها زشت مى‌شوند و زشت‌ها ديو (عا).
زمستان را شبى و پيران را تبى
رک: پيران را تبى و زمستان را شبى
زمستان رفت و روسياهى به زغال ماند!
نظير: زمستان مى‌گذرد و روسياهى به زغال مى‌ماند
زمستان مرگ فقر است
نظير:
زمستان آفت جان مستمندان است
ـ زمستان آمد لب بام گفت: سلام عليکم برهنگان!
ـ زمستان و گورستان!
زمستان مى‌گذرد و روسياهى به زغال مى‌ماند
نظير: زمستان رفت و روسياهى به زغال ماند
زمستان و گورستان!
رک: زمستان مرگ فقر است
زمستان هر روز که باشد ديوانگى خودش را مى‌کند
رک: زمستان خدا به آسمان نمى‌ماند
ز معشوقان وفا جستن غريب است (نظامى)
رک: هزار وعدهٔ خوبان يکى وفا نکند
ز منجنيق فلک سنگ فتنه مى‌بارد!٭
رک: زمانه مارى است که خشک و تر مى‌بلعد
٭ ............................ من ابلهانه گريزم در آبگينه حصار (عرفى)
ز من زور و ز تو زر، اين به آن در! (ايرج ميرزا)
رک: نان بده، فرمان بده!
ز ميزبانِ سيه‌کاسه احتراز کنيد (صائب)
زمين ترکيد و پيدا شد سرِ خر!
نظير:
موى آبجى خاک انداز را آتش زدند!
ـ بُستان بى‌سر خر نمى‌شود!
ـ يک‌دم نشد که بى‌سر خر زندگى کنيم
زمين سخت، آسمان دور
رک: نه راه پس، نه راه پيش
زمين شوره سنبل برنيارد٭
نظير:
از شوره زمين سمن نرويد
ـ آب شيرين نزايد از گِل شور (مکتبى)
ـ در شوره نهال چون نشانى (ناصرخسرو)
ـ تخم چون در شوره‌کارى ضايع و بى‌بَر شود (عنصرى)
رک: 'تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است' و 'از مار نزايد جز مار بچه'
٭........................ در او تخم عمل ضايع مگردان (سعدى)
زمين که سخت شد گاو از چشم گاو مى‌بيند
زمين و زمان را به‌هم بدوزى خداوند ندهد زياده از روزى
رک: گر زمين را به آسمان دوزى ندهندت زياده از روزى


همچنین مشاهده کنید