پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

حضور دل نبود با عبادتی که مراست


حضور دل نبود با عبادتی که مراست    تمام سجده‌ی سهوست طاعتی که مراست
نفس چگونه برآید ز سینه‌ام بی آه؟    ز عمر رفته به غفلت ندامتی که مراست
ز داغ گمشده فرزند جانگدازترست    ز فوت وقت به دل داغ حسرتی که مراست
اگر به قدر سفر فکر توشه باید کرد    نفس چگونه کند راست، فرصتی که مراست؟
ز گرد لشکر بیگانه مملکت را نیست    ز آشنایی مردم کدورتی که مراست
چو کوتهی نبود در رسایی قسمت    چرا دراز شود دست حاجتی که مراست؟
سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست    ز میزبانی مردم خجالتی که مراست
به هم، چو شیر و شکر، سنگ و شیشه می‌جوشد    اگر برون دهم از دل محبتی که مراست
چو غنچه سر به گریبان کشیده‌ام صائب    نسیم راه نیابد به خلوتی که مراست


همچنین مشاهده کنید