سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

هر که در عاشقی قدم نزده است


هر که در عاشقی قدم نزده است    بر دل از خون دیده نم نزده است
او چه داند که چیست حالت عشق    که بر او عشق، تیر غم نزده است
عشق را مرتبت نداند آنک    همه جز در وصال کم نزده است
دل و جان باخته است هر دو بهم    گرچه با دل‌ربای دم نزده است
آتش عشق دوست در شب و روز    بجز اندر دلم علم نزده است
یارب این عشق چیست در پس و پیش    هیچ عاشق در حرم نزده است
آه از آن سوخته‌دل بریان    کو بجز در هوات دم نزده است
روز شادیش کس ندید و چه روز    باد شادی قفاش هم نزده است
شادمان آن دل از هوای بتی    که بر او درد و غم رقم نزده است


همچنین مشاهده کنید