دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

هى


هيچ ارزانى بى‌علّت نيست و هيچ گرانى بى‌حکمت نه٭
رک: هيچ گرانى بى‌حکمت نيست و هيچ ارزانى بى‌علت نه
      ٭ براى اطلاع از ريشه و داستان اين مثل رجوع شود به داستان‌هاى امثال تأليف اميرقلى امينى (چاپ سوم)، ص ۴۶۷
هيچ است گنج عالم اگر هست دل غمين (صائب)
هيچ اکسير به تأثير محبّت نرسد (نظيرى)
مقا: 'از محبّت نار نورى مى‌شود' و نظاير آن
هيچ بدى نرفت که خوب جايش بيايد
رک: کلّه‌پز برخاست سگ جايش نشست
هيچ بقّالى نمى‌گويد که ماست من ترش است
رک: کس نگويد که دوغ من ترش است
هيچ پيغمبرى در قبيلهٔ خودش قرب ندارد
هيچ تقلبى بهتر از راستى نيست!
نظير: اگر دروغ نيکوست راست از آن نيکوتر است
نيزرک: به گيتى بِهْ از راستى پيشه نيست
هيچ چراغى تا صبح نمى‌سوزد
رک: چراغ هيچ کس تا صبح نمى‌سوزد
هيچ چوپانى محض رضاى خدا گوسفند کسى را نمى‌چراند
رک: هيچ گربه‌اى محض رضاى خدا موش نمى‌گيرد
هيچ چيز شط هيچ چيز نيست٭
      ٭ تمثّل:
به دنيا نيست چيزى شرط چيزى زمين بشنو اگر اهل تميزى (ايرج‌ميرزا)
هيچ حرزى چو دلِ خود بستن به خدا نيست
رک: باخدا باش و پادشاهى کن
هيچ خودبين خداى‌بين نبوَد (سنائى)
صورت ديگرى است از: 'خودبين خداى‌بين نبوَد' . رجوع به اين مَثَل شود
هيچ داغى بدتر از داغ شکم نيست
رک: داغ شکم از داغ عزيزان بدتر است
هيچ دردى نيست در عالم که باشد بى‌دوا (طائى شميرانى)
رک: خدا درد داده درمان هم داده
هيچ دردى نيست کاو را نيست درمان غم مخور ٭
رک: خدا درد داده درمان هم داده
٭ هر غمى را شادى‌اى در پى بوَد دل شاد دار ................... (شمس‌الدين محمد جوينى)
هيچ دشمنى خُرد نيست
رک: دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد
هيچ دردى نيست که سه نشود
نظير:
تا سه نشه بازى نشه
ـ يکى بود دو تا شد 'صلّ علىٰ' سه تا شد
ـ خدا سيّمى را به خير بگرداند!
ـ يکى بود دو تا شد نا شکرى کرديم سه تا شد
هيچ دودى بى‌آتش نيست
نظير:
دود نشانهٔ آتش است
ـ اگر دودى رود، بى‌آتشى نيست (سعدى)
ـ هيچ اثرى بى‌مؤثر نيست
ـ تا نباشد چيزکى مردم نگويند چيزها
هيچ راهى نيست کاو را نيست پايان غم مخور٭
نظير: هر راهى را پايانى است (و هر دردى را درمانى)
٭ گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد ناپديد   ............................. (حافظ)
هيچ زاغى بى‌داغ نيست
رک: 'به عالم هر که را بينى تو داغى بر جگر دارد' و نظاير آن
هيچ سازى ماهيان را چون صداى آب نيست (سليم)
هيچ سُنّى نيست بى‌حبِّ على
هيچ صله‌اى بهتر از وصلهٔ شکم خود آدم نيست!
    رک: اگر دانى که نان دادن ثواب است تو خود مى خور که بغدادت خراب است
هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت٭
٭ صبحدم مرغ سحر با گل نوخاسته گفت ناز کم کن که در اين باغ بسى چون تو شگفت
گل بخنديد که از راست نرنجيم ولى ................................ (حافظ)
هيچ عاشق عيب معشوق نبيند (مرزبان‌نامه)
رک: از محبت نار نورى مى‌شود...
هيچ عاشق نبوَد ز عيب معشوق آگاه٭
رک: از محبت نار نورى مى‌شود...
٭ من عاشقم و دلم بدو گشته تباه .................. (فرّخى سيستانى)
هيچ عروس سياه‌بختى نيست که تا چهل روز سفيدبخت نباشد
هيچ قفلى نيست در بازار امکان بى‌کليد٭
کار نشد ندارد
٭ بستگى‌ها را گشايش از درِ دل‌ها طلب ............................. (صائب)
هيچ قنّادى نشد استاد کار تا که شاگرد شکرريزى نشد
    رک: هيچ‌کس از پيش خود چيزى نشد هيچ آهن خنجر تيزى نشد
هيچ‌کاره همه‌کاره است
هيچ‌کس از پيش خود چيزى نشد هيچ آهن خنجر تيزى نشد
نظير:
    هيچ قنادى نشد استاد کار تا که شاگرد شکرريزى نشد
    ـ فردى گردى چو گِرد مردى گردى
    ـ شبان وادى ايمن گهى رسد به مراد که چند سال به جان خدمت شعيب کند (حافظ)
ـ اگر مردى بده دل را به مردى (شبسترى)
هيچ‌کس از زادهٔ خود خبر در دنيا نديد٭
نظير:
دشمنى بالاتر از اولاد نيست
ـ ياد پدر نمى‌کنند اين پسران ناخلف (حافظ)
ـ فرزند عزيز است ولى دشمن جان است (آتش اصفهانى)
ـ فرزند کسى نمى‌کند فرزندى گر طوق طلا به گردنش در بندى (عا).
٭ نخل اين بستان ز بار خويشتن خواهد شکست ...................... (کليم کاشانى)
هيچ کس از شکم مادرش ذوالفنون به دنيا نيامده است
نظير: هيچ کس از شکم مادر عالِم نزاده است
نيزرک: همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند
هيچ‌کس از شکم مادر عالِم نزاده است
نظير: هيچ کس از شکم مادرش ذوالفنون به دنيا نيامده است
هيچ‌کس از معصيت معصوم نيست
رک: اگر به هر گناهى بگيرند در روى زمين جنبنده‌اى نماند
هيچ‌کس از يک کفن بيشتر با خود نمى‌برد
    نظير: مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو بردند
    از هزاران هزار نعمت و جاه  نه به آخر به‌جز کفن بردند؟ (رودکى)
هيچ‌کس بر بام نتواند شدن بى‌نردبان
رک: کار اسباب مى‌خواهد
هيچ‌کس بى‌عيب نباشد (کيمياى سعادت)
رک: بى‌عيب خداست
هيچ‌کس در خانه پيغمبر نشد
رک: سفر مربّى مرد است
هيچ‌کس ديدى به يک مضراب بنوازد دو ساز؟ ٭
رک: با يک دست دو هندوانه نمى‌توان برداشت
٭ رشتهٔ جان و رگ دل در خم چوگان اوست ....................... (کليم کاشانى)
هيچ‌کس را به گور ديگرى نمى‌گذارند
رک: از بد و نيک کس کسى را چه؟
هيچ‌کس روزى هيچ‌کس را نتواند خورد
رک: هرکس روزى خودش را مى‌خورد
هيچ‌کس نزند بر درخت بى‌بَرْ سنگ٭
٭ تو ار تحمل امثال ما ببايد کرد که............................. (سعدى)
هيچ‌کس نگويد که انگور من ترش است (از قرةالعيون)
رک: کس نگويد که دوغ من تُرُش است
هيچ گرانى بى‌حکمت نيست و هيچ ارزانى بى‌علت نه
هيچ گربه‌اى محض رضاى خدا موش نمى‌گيرد
نظير:
هيچ چوپانى محض رضاى خدا گوسفند کسى را نمى‌چراند
ـ گربه از براى رضا خدا موش نمى‌گيرد
ـ گربه به خير باباش موش نمى‌گيرد (عا).
ـ گربه‌اى گر موش گيرد نه از بهر خداست (رشيد هندى)
هيچ گلى بى‌خار نمى‌شود
رک: گنج و مار و گل و خار و غم و شادى به همند
هيچ گلى تا آخر تازه نمى‌ماند
رک: 'حُسن تو دايم بدين قرار نمانَد' و 'هر بهارى را خزانى در پى است'
هيچ گنجى بهتر از هنر نيست و هيچ دشمن بتر از خوى بد نيست (قابوس‌نامه)
رک: هنر بهتر از ملک و مال پدر
هيچ معصيت از چهل عظيم‌تر نيست (از کيمياى سعادت)
رک: آدمى را بتر از علّت نادانى نيست
هيچ مقصودى ميسّر نيست تا اسباب نيست٭
رک: کار اسباب مى‌خواهد
٭ کشتم را آن دو زلف چون کمند آمد سبب ........................ (کاتبى)
هيچ مهرهٔ سوراخ‌دارى به زمين نمى‌ماند
رک: مُهره سوراخ‌دار به زمين نمى‌ماند
هيچ نبشته نيست که به يک بار خواند نيرزد (ابوالفضل بيهقى)
نظير: هر نوشته به يک خواندن ارزد
هيچ وقت از براى کار خوب کردن دير نيست (نظام وفا)
هيزم تر دود برآرد نه نور
هيمهٔ بسيار را شراره‌اى کافى است
نظير:
يک شعله بس است خرمنى را
ـ هست سرمايهٔ احتراق جهانى شررى (ابن يمين)
    ـ ز يک آتش اندک افروختن توان بيشه‌اى بيکران سوختن (اسدى)
    ـ يک تهِ سيگار آتش مى‌زند عالمى را گر کنى غفلت دمى (احمد اخگر)
ـ آتش اگر اندک است حقير نبايد داشت (سعدى)
هِىْ هِىْ جَبَلى قُم قُم!
عبارتى است که به طنز و تمسخر يا به تحقير و استخفاف براى نشان دادن نقص چيزى يا اظهار تعجب از وقوع امرى به‌جاى عبارت 'سخت عجيب است!' به‌کار برند.


همچنین مشاهده کنید