یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نمودن شاپور صورت خسرو را بار دوم


چو بر زد بامدادن بور گلرنگ    غبار آتشین از نعل بر سنگ
گشاد از گنج در هر کنج رازی    چو دریا گشت هر کوهی طرازی
دگر ره بود پیشین رفته شاپور    به پیش آهنگ آن بکران چون حور
همان تمثال اول ساز کرده    همان کاغذ برابر باز کرده
رسیدند آن بتان با دلنوازی    بر آن سبزه چو گل کردند بازی
زده بر ماه خنده بر قصب راه    پرند آن قصب پوشان چون ماه
نشاطی نیم رغبت می‌نمودند    به تدریج اندک اندک می‌فزودند
چو در بازی شدند آن لعبتان باز    زمانه کرد لعبت بازی آغاز
دگر باره چو شیرین دیده بر کرد    در آن تمثال روحانی نظر کرد
به پرواز اندر آمد مرغ جانش    فرو بست از سخن گفتن زبانش
بود سرمست را خوابی کفایت    گل نم دیده را آبی کفایت
به یاران بانگ بر زد کاین چه حالست    غلط می‌کرد خود را کاین خیالست
به سروی زان سهی سروان بفرمود    که آن صورت بیاور نزد من زود
به رفت آن ماه و آن صورت نهان کرد    به گل خورشید پنهان چون توان کرد
بگفت این در پری برمی‌گشاید    پری زین سان بسی بازی نماید
وز آنجا رخت بربستند حالی    ز گلها سبزه را کردند خالی


همچنین مشاهده کنید