دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

برون رفتن به سوی آن درخت


چون برون رفتند سوی آن درخت    گفت دستش را سپس بندید سخت
تا گناه و جرم او پیدا کنم    تا لوای عدل بر صحرا زنم
گفت ای سگ جد او را کشته‌ای    تو غلامی خواجه زین رو گشته‌ای
خواجه را کشتی و بردی مال او    کرد یزدان آشکارا حال او
آن زنت او را کنیزک بوده است    با همین خواجه جفا بنموده است
هر چه زو زایید ماده یا که نر    ملک وارث باشد آنها سر بسر
تو غلامی کسب و کارت ملک اوست    شرع جستی شرع بستان رو نکوست
خواجه را کشتی باستم زار زار    هم برینجا خواجه گویان زینهار
کارد از اشتاب کردی زیر خاک    از خیالی که بدیدی سهمناک
نک سرش با کارد در زیر زمین    باز کاوید این زمین را همچنین
نام این سگ هم نبشته کارد بر    کرد با خواجه چنین مکر و ضرر
همچنان کردند چون بشکافتند    در زمین آن کارد و سر را یافتند
ولوله در خلق افتاد آن زمان    هر یکی زنار ببرید از میان
بعد از آن گفتش بیا ای دادخواه    داد خود بستان بدان روی سیاه


همچنین مشاهده کنید