پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آن دم که صبح بینش من بال برگشاد


آن دم که صبح بینش من بال برگشاد    آن مرغ صبح‌گاه دلم تیز پر گشاد
دولت نعم صباح کن نو عروس‌وار    هر هفت کرده بر دل من هشت در گشاد
وان پیر کو خلیفه کتاب دل من است    چون صبح دید سر به مناجات برگشاد
مرغی که نامه آور صبح سعادت است    هر نامه‌ای را که داشت به منقار سر گشاد
پیکی که او مبشر درگاه دولت است    در بارگاه سینه‌ی من رهگذر گشاد
هر پنجره که تنگترش دید رخنه کرد    هر روزنی که بسته‌ترش یافت برگشاد
آمد ندای عشق که خاقانی الصبوح    کز صبح بینش تو فتوحی دگر گشاد
بی‌سیم و زر بشو تو و با سیم‌بر بساز    کز بهر تو صبوح دوصد کیسه زرگشاد


همچنین مشاهده کنید