دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

هر (۷)


هر کس مهمان عمل خويش است
نظير:
    هر چه کنى به خود کنى اگر همه نيک و بد کنى
    ـ بهشت و دوزخت با تُست در پيوست چرا بيرون ز خود مى‌جوئى اى دوست (پورياى ولى)
ـ هر کس آب قلب خودش را مى‌خورد
هر کسى آن دروَد عاقبت کار که کشت (حافظ)
رک: از مکافات عمل غافل مشو...
هر کسى آن کند کزو شايد٭
رک: هر کسى آن کند که از گوهر وى سزد
٭ بد ز بدگوهران پديد آيد ....................... (عنصرى)
هر کسى آن کند که از گوهر وى سزد
نظير: 
هر کسى آن کند کزو شايد (عنصرى)
ـ هر کس آن کند که از اصل و گوهرِ وى سزد (ابوالفضل بيهقى)
ـ آن کند هر کس که از اصلش سزا باشد
هر کسى انگشت خود يک ره کند در زورفين٭ (منوچهرى)٭ ٭
رک: آدم يک بار پايش به چاله مى‌رود
٭ زورفين: زلفين، حلقه در
٭ ٭ معزّى نيز در بيان اين معنى چنين سروده است:
آن که شد يک باز زهرآلود از سوراخ مار بار ديگر سوى آن سوراخ کى آرد گذر
هر کسى بر خلقت خود مى‌تند ٭
نظير:
از کوزه همان برود تراود که در اوست
ـ از خُمِ سرکه، سرکه پالايد
٭ مَهْ فشاند نور و سگ عوعو کند ......................... (مولوى)
هر کسى بر شعر و بر فرزند خود مفتون بوَد ٭
رک: بوزينه به چشم مادرش غزال است
٭ .............................. گر چه آن فرزند زشت و شعر ناموزون بود (...؟)
هر کسى بندد به آئين دگر دستار را
رک: هر محلّه‌اى يک جور آش مى‌پزند
هر کسى پنج روز نوبت اوست٭
نظير:
هر که آمد هر که آيد مى‌رود اين جهان محنت سرائى بيش نيست (جامى)
    ـ هر که آمد عمارتى نو ساخت رفت و منزل به ديگرى پرداخت (سعدى)
ـ سراى سپنجى نمانَد به کس (فردوسى)
 ـ هست در اين بزمگه دلفروز نوبت هر اهل دلى پنج روز (امير هاشمى کرمانى)
٭ دور مجنون گذشت و نوبت ماست ....................... (حافظ)
  هر کسى در جهان ترقى کرد منِ بيچاره واترقّيدم!
نظير: همه ترقّيدند ما واترقّيديم!
هر کسى در گور خود مى‌خوابد
رک: از بد و نيک کس کسى را چه
هر کسى را بنگرى باشد به دردى مبتلا (طائى شميرانى)
رک: هر کس به‌قدر خويش گرفتار محنت است
هر کسى را بهر کارى در جهان آورده‌اند٭
رک: از هر کسى کارى ساخته است
٭ .............................. کار ما عشق است و ما را بهر آن آورده‌اند (اهلى شيرازى)
هر کسى را بهر کارى ساختند٭(مولوى)
رک: از هر کسى کارى ساخته است
٭ ............................. ميل آن را در دلش انداختند (مولوى)
هر کسى را به‌کار خويش هُش است٭
رک: کور به‌کار خود بيناست
٭ تحريفى از مصراع اول اين بيت نظامى:
هر کسى در زمانه تيزهُش است کس نگويد که دوغ من ترش است
هر کسى را ز پى کار دگر ساخته‌اند (ابن يمين)
رک: از هر کسى کارى ساخته است
هر کسى را عيش در جائى مهيّا کرده‌اند
  هر کسى را که بخت برگردد اسبش اندر طويله خر گردد
رک: بخت چون برگشت پالوده دندان بشکند
هر کسى را ميل با چيزى و خاطر با کسى است (اوحدى)
نظير:
هر کسى را سر چيزىّ و تمنّاى دگرى است (سعدى) 
ـ هر سرى دارد در اين بازار سوداى دگر
ـ هر سرى را سودائى است
ـ اندر سرِ آن رَوى که در سر دارى
هر کسى را نتوان گفت که صاحب‌نظر است٭
٭ عشق‌بازى دگر و نفس‌پرستى دگر است ..................... (سعدى)
هر کسى عنبر همى جويد ز بهر بوى خوش (رودکى)
هر کسى کارِ خودش بارِ خودش، غلّه به انبار خودش (يا: ... آتش به انبار خودش)
نظير: هر کسى و کار خويش و هر دلى و يار خويش
هر کسى لاف اناالحق مى‌زند منصور نيست (ابوالقاسم لاهوتى)
هر کسى مصلحت خويش نکو مى‌داند٭
رک: کور به‌کار خود بيناست
٭ ناصحا، مصلحت من هوس روى نکوست ...................... (کمال خجند)
هر کسى مهمان عمل خويش است
نظير: سعى تو بنّا و سعادت بناست (پروين اعتصامى)
هر کسى ناخلف پسر دارد منِ بيچاره ناخلف پدرى!
نظير: پسر که ناخلف افتد پدر زند چوبش  پدر که ناخلف افتد پسر چه‌کار کند؟
هر کسى و کار خويش و هر دلى و يار خويش٭
نظير: هر کسى کار خودش بار خودش
٭ ................................ صيرفى بهتر شناسد قيمت دينار خويش (حنيف شيرازى)
هر کمالى را زوالى در پى است٭
نظير:
هر کمالى را بوَد خوف زوالى در عقب (وطواط)
ـ چو گشتى تمام آيدت کاستى (اسدى)
ـ گل بريزد به وقت سيرابى (سعدى)
ـ بر فلک چون بدر گردد کاستى گيرد قمر (معزّى)
٭ هر نشاطى را در اين گلشن ملالى در پى است آرى آرى،...................... (طالب آملى)
هر کمالى را بوَد خوف زوالى در عقب (وطواط)
رک: هر کمالى را زوالى در پى است
هر کوره دهى به شهر راهى دارد (شبخ شاه نظر)
هر که آبى مى‌دهد بهر ثوابى مى‌دهد٭
٭ شب که مى‌گريد چشم ما فردا طمع دارد وصال .................... (کمال خجند)
هر که آتش گويد زبانش نسوزد
رک: هر کس آتش گويد....
هر که آخر بين‌تر او مسعودتر (مولوى)
رک: ز ابتداى کار آخر را ببين
هر که آرد حرمت، آن حرمت بَرَد٭
رک: حرمت هرکس در دست خودش است
٭ .................................... هر که آرد قند لوزينه بَرَد (مولوى)
هر که آسان گيرد دشوار افتد
خلاف: کار مشکل شود آنگاه که مشکل گيرى
هر که آتش خورده برود پرده! (عا).
رک: هر کس پلوها را خورده به حجله برود
هر که آمد به جهان اهل فنا خواهد بود آنکه پاينده و باقى است خدا خواهد بود
رک: هر که آيد به جهان....
هر که آن کند که نبايد آن بيند که نشايد
نظير:
آن را که چنان کند چنين آيد پيش
ـ آنکه آن کند که خواهد آنجاش برند که نخواهد
ـ هر کس آن کند که نبايد کردن آن بيند که نبايد ديدن (قابوس‌نامه)
هر که آيد به جهان اهل فنا خواهد بود٭
رک: آدميزاد تخم مرگ است
٭ ................................     آنکه پاينده و باقى است خدا خواهد بود (...؟)
هر که احسان نکند انسان نيست ٭
٭ کينه‌جوئى روش احسان نيست .............................. (جامى)


همچنین مشاهده کنید