جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بقیه‌ی قصه‌ی بنای مسجد اقصی


چون سلیمان کرد آغاز بنا    پاک چون کعبه همایون چون منی
در بنااش دیده می‌شد کر و فر    نی فسرده چون بناهای دگر
در بنا هر سنگ کز که می‌سکست    فاش سیروا بی‌همی گفت از نخست
هم‌چو از آب و گل آدم‌کده    نور ز آهک پاره‌ها تابان شده
سنگ بی‌حمال آینده شده    وان در و دیوارها زنده شده
حق همی‌گوید که دیوار بهشت    نیست چون دیوارها بی‌جان و زشت
چون در و دیوار تن با آگهیست    زنده باشد خانه چون شاهنشهیست
هم درخت و میوه هم آب زلال    با بهشتی در حدیث و در مقال
زانک جنت را نه ز آلت بسته‌اند    بلک از اعمال و نیت بسته‌اند
این بنا ز آب و گل مرده بدست    وان بنا از طاعت زنده شدست
این به اصل خویش ماند پرخلل    وان به اصل خود که علمست و عمل
هم سریر و قصر و هم تاج و ثیاب    با بهشتی در سال و در جواب
فرش بی‌فراش پیچیده شود    خانه بی‌مکناس روبیده شود
خانه‌ی دل بین ز غم ژولیده شد    بی‌کناس از توبه‌ای روبیده شد
تخت او سیار بی‌حمال شد    حلقه و در مطرب و قوال شد
هست در دل زندگی دارالخلود    در زبانم چون نمی‌آید چه سود
چون سلیمان در شدی هر بامداد    مسجد اندر بهر ارشاد عباد
پند دادی گه بگفت و لحن و ساز    گه به فعل اعنی رکوعی یا نماز
پند فعلی خلق را جذاب‌تر    که رسد در جان هر باگوش و کر
اندر آن وهم امیری کم بود    در حشم تاثیر آن محکم بود


همچنین مشاهده کنید