یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا
قدرت شیر
يک روز شير گرسنهاش شد. توى جنگل مىگشت که برخورد به گرگ کرد، گفت: |
- 'آهاى گرگ! اين طرفها شکار مکارى نديدي؟' ً |
گرگ گفت: 'يک اسب بىصاحب آنجا ديدم.' |
دوتائى رفتند پيش اسب. شير کُوس بست. دستهايش را دراز کرد، پوزش را گذاشت ميان دو دستش، دمش را بالا گرفت و با يک جست پريد رو کفل اسب، نعرهاى کشيد و کمر اسب را شکست، خونش را خورد، راهش را گرفت و رفت و گوشتهايش را هم گذاشت براى گرگ. |
چند روز گذشت تا اينکه باز آن دو به همديگر برخوردند. |
شير گفت: 'اين دفعه نوبت توست، يک اسب آنجا است، بيا حسابش را برس!' |
گرگ رفت پيش اسب و پريد رويش، اما اسب با يک لگد مغز او را داغون کرد و در رفت. |
شير خندهاى کرد و راهش را گرفت و رفت. چند روز ديگر به شغال برخورد و گفت: 'اين طرفها شکارى نديدي؟' |
شغال گفت: 'فلان جا يک قاطر ديدم.' |
دوتائى رفتند پيش قاطر. شير اول کوس بست کمر قاطر را شکست، خونش را خورد و راهش را کشيد و رفت. |
دو سه روز بعد، باز به هم بر خوردند. شير گفت: |
- 'شغال جان، اين بار نوبت تو است. فلان جا يک قاطر هست. بيا حسابش را برس!' |
شغال رفت پيش قاطر و جست رويش، اما قاطر با لگد مغزش را داغون کرد و در رفت. شير پوزخندى زد و راهش را گرفت و رفت. |
چند روز گذشت، روزى باز توى جنگل مىگشت که برخورد به يک روباه. |
گفت: 'آهاي! کى به تو اجازه داده بيائى توى جنگل من؟ مگر از زور و قدرت من حساب نمىبري؟' |
روباه گفت: 'از کجا قدرت تو را باور کنم؟' |
شير گفت: 'امتحانش مجانيه!' |
روباه گفت: 'خيلى خوب، فلان جا يک الاغ هست، اگر بتوانى او را بکشى قبول مىکنم که جانور قدرتمندى هستي.' |
شير خنديد و گفت، 'احمق. اين که کارى ندارد، برويم!' |
دوتائى رفتند پيش الاغ، شير او را کشت و گفت: |
- 'حالا باورت شد؟' |
روباه گفت: 'نه!' |
شير گفت: 'پس کى باورت مىشود؟' |
روباه گفت: 'اين جا يک درخت گردو هست که سن سالش خيلى زياد است. اگر بتوانى آن را از جايش درآورى باورم مىشود.' |
شير قبول کرد و رفتند پيش درخت، جست روى درخت و پس از تلاش زياد بالاخره توانست آن را جا کن کند، اما خودش هم خسته و کوفته افتاد يک گوشه و گفت: 'ببينم، باورت شد؟' |
روباه گفت: 'نه!' |
شير گفت: 'باز هم نه؟' |
روباه گفت: 'آره که نه!' |
شير گفت: 'پس کى باورت مىشود؟' |
روباه گفت: 'دست و پايت را با رودههاى آن الاغ مىبندم، اگر توانستى خودت را خلاص کنى که توى دنيا رو دست نداري.' |
شير قبول کرد. رفتند کنار نعش الاغ. روباه دست و پاى شير را محکم بست، شير مدتى تلاش کرد. اما عوض پاره شدن رودهها، پوست و گوشت خودش بريده شد. شير که ديگر رمقى نداشت آنقدر در همان حال ماند که مُرد و روباه از شرش خلاص شد. |
- قدرت شير |
- قصههاى کچل ـ ص ۱۷ |
- گردآورى و ترجمه: ح. صديق |
- انتشارات نبى ـ چاپ دوم ۱۳۵۲ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد دهم، علىاشرف درويشيان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۱ |
همچنین مشاهده کنید
- شیر شکر
- مرغ سعادت
- فاطمهخانم (۲)
- محمد چوپان (نخییرچی محمد) (۲)
- فاسق چادر به سر
- مستهٔ کارد (دسته کارد)
- ماجرای زندگی شاهزاده محمد (۳)
- شاهزادهٔ مشرقزمین و دختر پادشاه مغربزمین
- بهرام قهرمان(۲)
- عقوبت (۲)
- کَل رمضان همدانی
- عبدالله و مرد چشمزاغ
- آکچل
- شاهزادهٔ حلوافروش (۲)
- حسنکل
- هفت برادران
- تسبیح گرانبها
- کره اسب سیاه
- کاکایوسف
- دو دوست
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
امیرعبداللهیان دولت سیزدهم گامبیا دولت حسین امیرعبداللهیان سیستان و بلوچستان انتخابات جنگ مجلس شورای اسلامی حجاب مجلس افغانستان
سیل یسنا تهران هواشناسی شهرداری تهران بارندگی سازمان هواشناسی باران فضای مجازی آتش سوزی هلال احمر آموزش و پرورش
هوش مصنوعی خودرو دلار قیمت خودرو قیمت دلار مسکن قیمت طلا تورم بانک مرکزی بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
تلویزیون صدا و سیما جهان مسعود اسکویی مهران غفوریان موسیقی صداوسیما سریال سینمای ایران سازمان صدا و سیما
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل جنگ غزه روسیه آمریکا انگلیس اوکراین یمن نوار غزه ایالات متحده آمریکا جنگ اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان رئال مادرید لیگ برتر باشگاه استقلال بازی باشگاه پرسپولیس علی خطیر جواد نکونام بایرن مونیخ
آیفون اینستاگرام دیابت اپل ناسا عکاسی تبلیغات موبایل گوگل
کبد چرب فشار خون