پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور


یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور    کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن    وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن    چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت    دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب    باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند    چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم    سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید    هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب    جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار    تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور


همچنین مشاهده کنید