شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

اگر جان را حجاب تن ز پیش کار برخیزد


اگر جان را حجاب تن ز پیش کار برخیزد    ز خواب هجر چشم دل به روی یار خیزد
تنم برخیزد، ار گویی، ز بند جان به آسانی    ولی از بند عشق او دلم دشوار برخیزد
به سر سیم طبیبانش فرستیم و به جان تحفه    ز سرسام فراق او گر آن بیمار برخیزد
سرم بر آستان او ، چوبینی برمدار او را    کزان خاک او ندارد سر که بی‌دیدار برخیزد
گلی بیخار میجستم ز باغ وصل او پنهان    به قصد من چه دانستم که چندین خار برخیزد؟
به روی خود چو در بندم در آمد شد مردم    دلم را فتنه و شور از در و دیوار برخیزد
اگر زاری کند جانم به عشق او، مرنجانم    بنه عذری چو می‌دانی که عاشق‌وار برخیزد
خود از آیین بدمهران این منزل عجب دارم    که بار افتاده‌ای این جا ز زیر بار برخیزد
میان این خریداران به دور عنبر زلفش    ستم برنافه‌ای باشد که از تاتار برخیزد
اگر بر دستبوس او نباشد، اوحدی دستت    ز پایش بوسه‌ای بستان، که کار از کار برخیزد


همچنین مشاهده کنید