یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

عصر نوسنگی


باستان‌شناسان بر اين باور هستند که دوره نوسنگى به زمانى بين ۸ تا ده‌هزار سال قبل از ميلاد مسيح مربوط مى‌گردد. انسان در اين دوره از اندوخته‌‌هاى دانش و مهارت هزارها سال برخوردار شده است، از اين‌رو دگرگونى‌هاى بزرگى در زندگى او به‌وجود آمده است. دوره نوسنگى را انسان‌شناسان و باستان‌شناسان دوره توليد خوراک نيزز ناميده‌اند. در اين دوره ساختار اقتصادى - اجتماعى جامعه به هم مى‌ريزد. تمام آنچه که در دوره‌ گردآورى خوراک رايج بود و جزء زندگى انسان به شمار مى‌رفت دست‌خوش تحول و تغيير گرديد. توليد و کار گروهي، که هدف آن تأمين و برآوردن نيازمندى‌هاى همگان بود، به‌تدريج جايگزين توليد و کار براى تأمين منافع فردى شد.
ابزار و وسايل کار، و در مجموع نظام توليدي، دستخوش تحول و تکامل مى‌گردد و وابستگى انسان را به طبيعت کمتر و کمتر مى‌سازد. توانائى‌هاى انسان افزايش يافته و مى‌تواند ذخيره‌سازى کند. اين تحول سبب مى‌شود که موادغذائى دام‌ها مدت طولانى‌ترى نگهدارى شوند. در نتيجه انسان‌ها به چگونگى توليدمثل و زايش حيوانات آشنائى پيدا کرده، و زمينه براى پيدايش گله‌هاى بزرگ دامى که انسان‌ آنها را پرورش مى‌دهد و نگهدارى مى‌کند فراهم مى‌گردد. با توجه به پيشرفت‌هائى که در دوره پارينه سنگى در مهارت مادى و معنوى در زندگى انسان به‌دست آمد، به‌تدريج، نفوذ انسان بر طبيعت افزايش پيدا کرد. اين نفوذ سبب بروز يک انقلاب فرهنگى مهم شد.
نخستين انقلابى که در بخش اقتصادى و نظام معيشتى انسان به‌وقوع پيوست آغاز و کشت و کار بود. در پى اين تحول انسان با انواع سبزى‌ها، ريسهٔ گياهان و درختان بيشترى آشنا شد و در بهبود، کشت، اصلاح، نگهدارى و بهره‌بردارى از آنها گام‌هاى بلندى برداشت. آشنائى و کشف کشاورزى استقرار دايمى انسان را همراه با شيوهٔ اقتصادى مختلط کشاورزى - دامپرورى در پى داشت و انسان با پديد آوردن شرايطى امن و آرام و دستيابى به علوفه کافى به تغذيه و نگهدارى و رام کردن حيوانات پرداخت.به اين ترتيب حيوانى را که بايد شکار مى‌کرد دست‌آموز نمود و از خدمات و فرآورده‌هاى آن استفاده کرد.
اينکه چه وقت و کجا و چگونه کشاورزى و دامپرورى آغاز شده است بين صاحب‌نظران اتفاق‌نظرى وجود ندارد. بعضى بر آن هستند که در همه جا کشاورزى پيش از دامپرورى به‌وجود آمده و عده‌اى ديگر، مثل پيروان مکتب تاريخى آلمان، عقيده دارند که در حالى‌که عده‌اى کشت و کار را آغاز کرده بودند، گروهى ديگر به پرورش دام‌ها مشغول شدند. روى‌هم رفته بين کشاورزى و دامپرورى ارتباط نزديکى وجود دارد و بيشتر از شرايط طبيعى و زيست‌محيطى اوليه تبعيت مى‌کرده است.
بيشترين و مهم‌ترين محصولاتى که مورد استفاده انسان قرار گرفته گندم، جو و حبوبات بوده است. زيرا هم ‌ميزان توليد محصول آنها زياد است و هم‌اينکه به مراقبت‌هاى کمترى در کشت نياز دارد. گفته مى‌شود که نخستين مراکز کشت اين محصولات منطقهٔ خاورميانه بوده است.
کشت و زرع و پرورش دام محدوديت‌هاى غذائى را که در دوره‌هاى جمع‌آورى خوراک وجود داشت تعديل کرد و يا از بين برد، از اين‌رو ضمن اينکه جميعت جامعه انسانى افزايش يافت، توليد بيشتر مواد غذائى را در پى داشت، و انسان دريافت که بايد بذر بيشترى در سطح وسيع‌ترى به‌کارد تا دهان‌هاى زيادى را که براى غذا باز شده است پر کند، به اين سبب است که عصر نوسنگى را دوره توليد خوراک مى‌نامند.
نظام معيشتى تازه سبب شد توانائى‌هاى انسانى هرچه بيشتر کارآمدتر و هدايت شود، مثلاً کودکان که در عصر جمع‌آورى خوراک غيرمفيد و شايد هم مزاحم شناخته شده بودند ، در توليد خوراک براى مشارکت در امر کشاورزى و دامپرورى مورد حمايت قرار گرفتند.
چنانکه گوردون چايلد گفته است، نبايد امتياز کشاورزى را صرفاً در اسکان يافتن انسان دانست زيرا قبايل شکارگر و ماهيگيرى هستند که روستاهاى ثابت و هميشگى دارند. برخى از شيوه‌هاى کشاورزى زندگى بيابانگردى را براى صاحبان آنها در پى دارد. پس خانه‌‌سازى و اسکان دائمى انسان صرفاً در گرو آغاز کشاورزى نبوده است.
استفاده پى‌درپى از زمين‌هاى کشاورزي، بدون آنکه انسان روش‌هاى تقويت بازده آنها را آموخته باشد، سبب بى‌قوت شدن آنها شد، که جابه‌جائى مکانى انسان‌ها را در پى داشت. بديهى است سرزمين‌هائى که تحت تأثير طغيان‌هاى فصلى و هميشگى رودخانه‌ها و ته‌نشست آبرفت‌هاى سيلابى قرار داشتند. چنين خصوصيتى نداشتند و انسان از ثبات بيشترى در سکونت خود برخوردار بود.
چنانکه اشاره شد، تحقيقات انسان‌شناسان مى‌دهد که اساسى‌ترين صنعت نزد توليدکنندگان اوليه خوراک در عصر نوسنگي، زراعت مختلط بوده تست؛ يعنى علاوه بر آنکه به کار کشت مى‌پرداختند به تربيت حيوانات نيز مبادرت مى‌کردند. نتيجه اين شرايط آن است که در مواقع خشکسالى وقتى گروه‌هاى انسانى توان کشت با اراده و برنامه داشته باشد، علوفه براى تغذيهٔ دام‌ها و حفظ و نگهدارى آنها به اندازه کافى در اختيار خواهد داشت. دام‌ها در تأثير صنعت کشاورزى از امنيت لازم برخوردار شده و بچه‌هاى آنها دست‌آموز شدند. سگ‌ها اجازه پيدا کردند که در اردوگاه انسان رفت و آمد کنند و با خوردن لاشه و پسمانده حيوانات از گله‌‌هاى آنها مى‌شود و چون توان و قدرت لازم براى فرار يا حملهٔ به انسان را ندارند، جزء عناصر تشکيل‌دهنده زندگى انسان در مى‌آيند. بدين‌سان در دوره نوسنگى دامپرورى و رام کردن حيوانات، در کنار انقلاب کشاورزي، انقلاب ديگرى است که در سازماندهى زندگى انسان نقش اساسى داشته است. از جمله مهم‌ترين حيواناتى که خيلى سريع به زندگى در کنار انسان خو گرفتند گاو، بز، گوسفند و خوک بود، که توان زندگى در مناطق خشک را داشتند.
انسان با ديدن نوزاد حيوانات، وقتى که شير مى‌مکيدند، شير را به‌تدريج وارد غذاى خود کرد. حاصل اين کشف تازه افزايش توان، طول عمر و مقاومت در مقابل بيمارى‌ها بود. ضمن اينکه طرز تلقى انسان را نسبت به حيوانات شيرده و غيرشيرده تغيير داد و سبب شد که انسان به‌طور ارادى حيوانات را براى پرورش و نگهدارى انتخاب نمايد. پس از اهلى کردن گاو و استفاده از آن در کار حمل و نقل ابداع و استفاده از مالبند معمول گرديد و کارآئى حيوانات در حمل و نقل افزايش داد، افزايش توان انسان در کار حمل و نقل يکى ديگر از انقلابات تکنولوژيکى است که در جريان تحولات فرهنگى زندگى انسان تحقق يافته است.
زندگى دامپرورى و گله‌داري، تحت تأثير تغييرات فصول و کمبود يا فراوانى مراتع، نوع ديگرى از زندگى را به انسان تحميل کردو آن پديدهٔ ييلاق و قشلاق است. اين پديده تازه سبب شد که عده‌اى در پى رمه به دامنه‌ها و مراتع رهسپار شوند و جمعى ديگر در منازل و مزارع بمانند و به مراقبت از کشت و محصولات کشاورزى بپردازند.


همچنین مشاهده کنید