یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

گر من به مردن دل نهم آسوده جانی را چه غم


گر من به مردن دل نهم آسوده جانی را چه غم    وز مهر من گرجان دهم نامهربانی را چه غم
از تلخی هجرم چه باک آن شوخ شکرخنده را    از لب به زهر آلوده شیرین دهانی را چه غم
دل خون شد و غمگین نشد آن خسرو دلها بلی    یک کلبه گر ویران شود کشورستانی را چه غم
ز افتادنم در ره چه باک آن شوخ چابک رخش را    خاری گر افتد در گذر سیلاب رانی را چه غم
من خود ره آن شهسوار از رشک می‌بندم ولی    گر بگذرد آب از رکاب آتش عنانی را چه غم
ای دل برون رفتن چه سود از صید گاه عشق او    صید ار گریزد صد قدم زرین کمانی را چه غم
چون نیست هیچت محتشم ز آشوب دوران غم‌مخور    صدخانه گر ویران شود بی‌خانمانی را چه غم


همچنین مشاهده کنید