یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مطلع دوم


ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمده    ترکان غمزت را به جان دلها خریدار آمده
آئینه بردار و ببین آن غمزه‌ی سحر آفرین    با زهر پیکان در کمین ترکان خون‌خوار آمده
تو بادی و من خاک تو، تو آب و من خاشاک تو    با خوی آتش‌ناک تو صبر من آوار آمده
دانم که ندهی داد من، روزی نیاری یاد من    بشنو شبی فریاد من، داغ شب تار آمده
ای خون من در گردنت، زین دیر یادآوردنت    وز دست زود آزردنت جانم به آزار آمده
هم خواب خرگوشم دهی، داغ جگر جوشم نهی    ای از تو آغوشم تهی، خوابم همه خار آمده
خاقانی و درد نهان، خون دل از ناخن چکان    وز ناخن غم هر زمان مجروح رخسار آمده
او بلبل است ای دلستان طبعش چو شاخ گلستان    در مجلس شاه اخستان لعل و زرش بار آمده


همچنین مشاهده کنید