یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت


صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت    ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی    هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل    ای بسا در که به نوک مژه‌ات باید سفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد    هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا    زلف سنبل به نسیم سحری می‌آشفت
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو    گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
سخن عشق نه آن است که آید به زبان    ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت    چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت


همچنین مشاهده کنید