چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

خوشست درد که باشد امید درمانش


خوشست درد که باشد امید درمانش    دراز نیست بیابان که هست پایانش
نه شرط عشق بود با کمان ابروی دوست    که جان سپر نکنی پیش تیربارانش
عدیم را که تمنای بوستان باشد    ضرورتست تحمل ز بوستانبانش
وصال جان جهان یافتن حرامش باد    که التفات بود بر جهان و بر جانش
ز کعبه روی نشاید به ناامیدی تافت    کمینه آن که بمیریم در بیابانش
اگر چه ناقص و نادانم این قدر دانم    که آبگینه من نیست مرد سندانش
ولیک با همه عیب احتمال یار عزیز    کنند چون نکنند احتمال هجرانش
گر آید از تو به رویم هزار تیر جفا    جفاست گر مژه بر هم زنم ز پیکانش
حریف را که غم جان خویشتن باشد    هنوز لاف دروغست عشق جانانش
حکیم را که دل از دست رفت و پای از جای    سر صلاح توقع مدار و سامانش
گلی چو روی تو گر ممکنست در آفاق    نه ممکنست چو سعدی هزاردستانش


همچنین مشاهده کنید