شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند


دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند    سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق    خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند
خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن    قتل اینان که روا داشت که صید حرمند
صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب    زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند
گاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان    تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند
هر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست    تا نگویی که اسیران کمند تو کمند
حرف‌های خط موزون تو پیرامن روی    گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند
در چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش    که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند
زین امیران ملاحت که تو بینی بر کس    به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند
بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز    چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند
جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست    گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند
غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس    نشناسی که جگرسوختگان در المند
تو سبکبار قوی حال کجا دریابی    که ضعیفان غمت بارکشان ستمند
سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد    سست عهدان ارادت ز ملامت برمند


همچنین مشاهده کنید