جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

آن سرو که گویند به بالای تو ماند


آن سرو که گویند به بالای تو ماند    هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند
دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست    با غمزه بگو تا دل مردم نستاند
زنهار که چون می‌گذری بر سر مجروح    وز وی خبرت نیست که چون می‌گذراند
بخت آن نکند با من سرگشته که یک روز    همخانه من باشی و همسایه نداند
هر کو سر پیوند تو دارد به حقیقت    دست از همه چیز و همه کس درگسلاند
امروز چه دانی تو که در آتش و آبم    چون خاک شوم باد به گوشت برساند
آنان که ندانند پریشانی مشتاق    گویند که نالیدن بلبل به چه ماند
گل را همه کس دست گرفتند و نخوانند    بلبل نتوانست که فریاد نخواند
هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای    برخیزد و خلقی متحیر بنشاند
در حسرت آنم که سر و مال به یک بار    در دامنش افشانم و دامن نفشاند
سعدی تو در این بند بمیری و نداند    فریاد بکن یا بکشد یا برهاند


همچنین مشاهده کنید