سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

چه رویست آن که پیش کاروانست


چه رویست آن که پیش کاروانست    مگر شمعی به دست ساروانست
سلیمانست گویی در عماری    که بر باد صبا تختش روانست
جمال ماه پیکر بر بلندی    بدان ماند که ماه آسمانست
بهشتی صورتی در جوف محمل    چو برجی کفتابش در میانست
خداوندان عقل این طرفه بینند    که خورشیدی به زیر سایبانست
چو نیلوفر در آب و مهر در میغ    پری رخ در نقاب پرنیانست
ز روی کار من برقع برانداخت    به یک بار آن که در برقع نهانست
شتر پیشی گرفت از من به رفتار    که بر من بیش از او بار گرانست
زهی اندک وفای سست پیمان    که آن سنگین دل نامهربانست
تو را گر دوستی با ما همین بود    وفای ما و عهد ما همانست
بدار ای ساربان آخر زمانی    که عهد وصل را آخرزمانست
وفا کردیم و با ما غدر کردند    بر سعدی که این پاداش آنست
ندانستی که در پایان پیری    نه وقت پنجه کردن با جوانست


همچنین مشاهده کنید