جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را


ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را    یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را
اول پدر پیر خورد رطل دمادم    تا مدعیان هیچ نگویند جوان را
تا مست نباشی نبری بار غم یار    آری شتر مست کشد بار گران را
ای روی تو آرام دل خلق جهانی    بی روی تو شاید که نبینند جهان را
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت    حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل    شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
زین دست که دیدار تو دل می‌برد از دست    ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح    یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده    تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را
سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست    کز شادی وصل تو فرامش کند آن را
ور نیز جراحت به دوا باز هم آید    از جای جراحت نتوان برد نشان را


همچنین مشاهده کنید