شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

تند سویم به غضب دید که برخیز و برو


تند سویم به غضب دید که برخیز و برو    خسکم در ته پا ریخت که بگریز و برو
چیست گفتم گنهم دست به خنجر زد و گفت    پیش از آن دم که شوی کشته بپرهیز و برو
پیش رفتم که بکش دست من و دامن تو    گرم شد کاتش من باز مکن تیز و برو
می‌نشستم که مگر خار غم از پا بکشم    داد دشنام که تقریب مینگیز و برو
وحشی این دیده که گردید همه اشک امید    آب حسرت کن و از دیده فرو ریز و برو


همچنین مشاهده کنید