جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد


مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد    چو گلبن رخت رنگ و بوی خویش از بوستان بندد
گلشن در هم شکفت آن بی مروت بین که می‌خواهد    چنین فصلی در بستان به روی دوستان بندد
زبانم می‌سراید قصه‌ی اندوه و می‌ترسم    که بر هر حرف من بدگو هزاران داستان بندد
خدنگی خورده‌ام کاری ز شست ناز پرکاری    که از ابرو گشاید تیر و تهمت بر کمان بندد
رهی در پیشم افتادست و بیم رهزنی در پی    که چون بر کاروانی تاخت اول دست جان بندد
قبا می‌پوشد و خون می‌کند افشاندن دستش    معاذالله از آن ساعت که خنجر بر میان بندد
علاج زخمهای ظاهری آید ز وحشی هم    طبیبی آنچنان خواهم که او زخمی نهان بندد


همچنین مشاهده کنید