جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

بیار ای لعبت ساقی شرابی


بیار ای لعبت ساقی شرابی    بساز ای مطرب مجلس ربابی
چو دور عشرت و جامست بشتاب    که هر دم می‌کند دوران شتابی
دل پرخون من چندان نماندست    که بتوان کرد مستی را کبابی
خوشا آن صبحدم کز مطلع جام    برآید هر زمانی آفتابی
الا ای باده پیمایان سرمست    بمخموری دهید آخر شرابی
گرم از تشنگی جان برلب آید    مگر چشمم چکاند برلب آبی
شد از باران اشک و باده‌ی شوق    دلم ویرانی و جانم خرابی
مگر بستست جادوی تو خوابم    که شبها شد که محتاجم بخوابی
چرا باید که خواجو از تو یکروز    سلامی را نمی‌یابد جوابی


همچنین مشاهده کنید