شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

ای تتق بسته از تیره شب برقمر


ای تتق بسته از تیره شب برقمر    طوطی خطت افکنده پر برشکر
خورده تاب از خم دلستانت کمند    گشته آب از لب درفشانت گهر
آهویت کرده بر شیر گردون کمین    افعیت گشته بر کوه سیمین کمر
هندویت رانده برشاه خاور سپه    لشکر زنگت آورده بر چین حشر
چشم پرخواب و رخسار همچون خورت    برده زین عاشق خسته دل خواب و خور
گشته هندوی خال تومشک ختن    گشته لالای لفظ تو للی تر
نافه را از کمند تو دل در گره    لعل را از عقیق تو خون در جگر
ایکه هر لحظه در خاطرم بگذری    یک زمان از سر خون ما در گذر
سرنهادیم بر پایت از دست دل    تا چه آید ز دست تو ما را به سر
سکه‌ی روی زردم نبینی درست    زانکه نبود ترا التفاتی به زر
تا تو شام و سحر داری از موی و روی    شام هجران خواجو ندارد سحر


همچنین مشاهده کنید