جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

بحز از کمر ندیدم سر موئی از میانت


بحز از کمر ندیدم سر موئی از میانت    بجز از سخن نشانی نشنیدم از دهانت
تو چه معنی که هرگز نرسیده‌ام بکنهت    تو چه آیتی که هرگز نشنیده‌ام بیانت
تو کدام شاهبازی که ندانمت نشیمن    چه کنم که مرغ فکرت نرسد بشیانت
اگرم هزار جان هست فدای خاک پایت    که اگر دلت نجویم ندهد دلم بجانت
چه بود گرم بپرسش قدمی نهی ولیکن    تو که ناتوان نبودی چه خبر ز ناتوانت
چو کسی نمی‌تواند که ببوسد آستینت    برویم و رخت هستی ببریم از آستانت
چه گلی که بلبلی را نبود مجال با تو    که دمی برآرد از دل ز نهیب باغبانت
چه شود که بینوائی که زند دم از هوایت    دل خسته زنده دارد بنسیم بوستانت
بچه رو کناره گیری ز میان ما که خواجو    چو کمر شدست راضی بکناری از میانت


همچنین مشاهده کنید