جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

بوقت صبح می روشن آفتاب منست


بوقت صبح می روشن آفتاب منست    بتیره شب در میخانه جای خواب منست
اگر شراب نباشد چه غم که وقت صبوح    دو چشم اشک فشان ساغر شراب منست
وگر کباب نیابم تفاوتی نکند    بحکم آنکه دل خونچکان کباب منست
براه بادیه‌ای ساربان چه جوئی آب    که منزلت همه در دیده‌ی پر آب منست
مرا مگوی که برگرد وترک ترکان گیر    که گر چه راه خطا می‌روم صواب منست
چگونه در تو رسم تا ز خود برون نروم    چرا که هستی من در میان حجاب منست
بیا که بی تو رسم تا زخود برون نروم    چرا که هستی من در میان حجاب منست
بیا که بی تو ملولم ز زندگانی خویش    که در فراق رخت زندگی عذاب منست
تو گنج لطفی و دانم کزین بتنگ آئی    که روز و شب وطنت در دل خراب منست
خروش و ناله‌ی خواجو و بانگ بلبل مست    نوای باربد و نغمه رباب منست


همچنین مشاهده کنید