جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

ای بر عذار مهوشت آن زلف پرشکست


ای بر عذار مهوشت آن زلف پرشکست    چون زنگی گرفته بشب مشعلی بدست
وی طاق آسمانی محراب ابرویت    پیوسته گشته خوابگه جادوان مست
همچون بلال برلب کوثر نشسته است    خال لب تو گر چه سیاهیست بت پرست
بنشستی و فغان ز دل ریش من بخاست    قامت بلند و دسته‌ی ریحان تازه پست
مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست    یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست
سروی براستی چو تو از بوستان نخاست    برخاستی و نیش غمم در جگر نشست
صد دل شکار آهوی صیاد شیرگیر    صد جان اسیر عنبر عنبرفشان مست
مخمور سر ز خاک برآرد بروز حشر    مستی که گشت بیخبر از باده‌ی الست
نگشاد چشم دولت خواجو بهیچ روی    تا دل برآن کمند گره در گره نبست


همچنین مشاهده کنید