پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

هر شب ز عشق روی تو این چشم لعبت باز من


هر شب ز عشق روی تو این چشم لعبت باز من    در خون نشیند، تا کند چون روز روشن راز من
از دیده گر در پیش دل سیلی نرفتی هر نفس    آتش به جانم در زدی این آه برق‌انداز من
من شرح دل پرداز خود برخی فرستم پیش تو    لیکن تو کمتر میکنی گوشی به دل پرداز من
بالم به سنگ سر کشی بشکستی ای سیمین بدن    ورنه کجا خالی شدی کوی تو از پرواز من؟
برخاستی تا: خون من در پای خود ریزی دگر    ای آرزوی دل، دمی بنشین و بنشان آز من
پروانه‌وارم سوختی، ای شمع وز رخسار تو    نه پرتوی بر حال دل، نه بوسه‌ای در گاز من
از بس که نالد اوحدی در حسرت دیدار تو    پر شد جهان ز آوازه عشق بلند آواز من


همچنین مشاهده کنید