سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

تیر تدبیر تو در کیش ندارم، چه کنم؟


تیر تدبیر تو در کیش ندارم، چه کنم؟    سپر جور تو با خویش ندارم، چه کنم؟
خلق گویند که: ترکش کن و عهدش بشکن    ای عزیزان، چو من این کیش ندارم چه کنم؟
بزنی ناوک و دل شکر نگوید چه کند؟    بزنی خنجر و سر پیش ندارم چه کنم؟
طبعم اندیشه‌ی سودای تو کردست و خطاست    چاره‌ی طبع بداندیش ندارم چه کنم؟
طاقت ناوک چشم تو مرا نیست ولیک    چون زدی درد جگر ریش ندارم چه کنم؟
جان فدا کردم و گفتی که: نه اندر خور ماست    در جهان چون من ازین بیش ندارم چه کنم؟
هر کرا دولت وصل تو بود محتشمست    این سعادت من درویش ندارم چه کنم؟
دی غمت گفت که: بیگانه مشو با خویشان    من بیگانه سر خویش ندارم چه کنم؟
گشت قربان غمت اوحدی و می‌گوید:    تیر تدبیر تو در کیش ندارم چه کنم؟


همچنین مشاهده کنید