جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

درون خود نپسندم که از تو باز آرم


درون خود نپسندم که از تو باز آرم    بدین قدر که: تو بیرون کنی به آزارم
مرا به عمر خود امید نیم ساعت نیست    به بوی تست شبی گر به روز می‌آرم
حکایت شب هجران و روز تنهایی    زمن بپرس، که شب تا بروز بیدارم
ز شهر نیز بدر می‌روم، که خانه‌ی خلق    خراب می‌شود از آب چشم خونبارم
میان ما و تو جز گرد این وجود نماند    بدان رسید که این گرد نیز نگذارم
ز سینه بوی کسی جز تو گر بمن برسد    خراب کرده بهخون دلش بینبارم
مرا بلاله طمع بود و گل ز چهره‌ی تو    گلم نداد، ولی تنگ می‌نهد خارم
اگر تو زهره جبین می‌خری به بوسه مرا    بخر وگرنه رها کن، که مشتری دارم
محبت تو همی ورزم، ای پری، مگذار    که محنت تو بسوزاند اوحدی‌وارم


همچنین مشاهده کنید