پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟


در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟    غلطست این، که به غیر از تو نپندارم هست
حیفت آمد که: دمی بی غم هجران باشم    زانکه امید به وصل تو چه بسیارم هست!
آخر، ای باد، که داری خبر از من تو بگوی:    گر شنیدی که بجز فکرت تو کارم هست؟
گر بغیر از کمر طاعت او می‌بندم    بر میان کفر همی بندم و زنارم هست
در نهان چاره‌ی بند غم او می‌سازم    با کسی گر سخنی نیز به ناچارم هست
گفت: بیخت بکنم، گر گل وصلم جویی    بکند بیخ من آن دلبر و اقرارم هست
زر طلب می‌کند آن ماه و ندارم زر، لیک    تن بی‌زور و رخ زرد و دل زارم هست
گرچه از چشم بینداخت مرا یار، هنوز    گوش بر مرحمت و چشم به دیدارم هست
نار آن سینه و سیب زنخ و غنچه‌ی لب    به من آور، که دلم خسته‌ی بیمارم هست
سر آن نیست مر کز طلبش بنشینم    تا توان قدم و قوت رفتارم هست
اوحدی وار ز دل بار جهان کردم دور    به همین مایه که: پیش در او بارم هست


همچنین مشاهده کنید