شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

روزگار از رخ تو شمعی ساخت


روزگار از رخ تو شمعی ساخت    آتشی در نهاد ما انداخت
ما طلب‌گار عافیت بودیم    در کمین بود عشق، بیرون تاخت
سوختم در فراق و نیست کسی    که مرا چاره‌ای تواند ساخت
مگر او رحمتی کند، ورنه    هر کرا او بزد، کسی ننواخت
عاشقانش چرا کشند به دوش؟    سر، که در پای دوست باید باخت
اوحدی آن چنان درو پیوست    که نخواهد به خویشتن پرداخت
سخن او نمی‌توان گفتن    دم نزد هر که این سخن بشناخت


همچنین مشاهده کنید