پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم


گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم    جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟
گذری کن، که مگر با تو دمی بنشینیم    نظری کن که خوشی از سر و جان برخیزیم
مشت خاکیم به خون جگر آغشته همه    از چنین خاک درین راه چه گرد انگیزیم؟
هم بسوزیم ز تاب رخ تو ناگاهی    همچو پروانه ز شمع ارچه بسی پرهیزیم
بیم آن است که در خون جگر غرق شویم    بسکه بر خاک درت خون جگر می‌ریزیم
تا دل گمشده را بر سر کویت یابیم    همه شب تا به سحر خاک درت می‌بیزیم
نیک و بد زان توایم، با دگریمان مگذار    با تو آمیخته‌ایم، با دگری نامیزیم
راه ده باز، که نزد تو پناه آوردیم    بو که از دست عراقی نفسی بگریزیم


همچنین مشاهده کنید