شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

باز هجر یار دامانم گرفت


باز هجر یار دامانم گرفت    باز دست غم گریبانم گرفت
چنگ در دامان وصلش می‌زدم    هجرش اندر تاخت، دامانم گرفت
جان ز تن از غصه بیرون خواست شد    محنت آمد، دامن جانم گرفت
در جهان یک دم نبودم شادمان    زان زمان کاندوه جانانم گرفت
آتش سوداش ناگه شعله زد    در دل غمگین حیرانم گرفت
تا چه بد کردم؟ که بد شد حال من    هرچه کردم عاقبت آنم گرفت


همچنین مشاهده کنید