پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص


کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص    تا سگش از درد سر آسوده گردد من خلاص
شد گرفتاری ز حد بیرون اجل کو تا شود    من ز دل فارغ دل از جان رسته جان از تن خلاص
داشتم در صید گاه صد زخم از بتان    در نخستین ضربتم کرد آن شکارافکن خلاص
سوختم ز آهی که هست اندر دلم از تیر خویش    روزنی کن تا شوم از دود این گلخن خلاص
بی تو از هستی به جام مرغ روحم را بخوان    از قفس تا گردد آن فرقت کش گلشن خلاص
محتشم در عاشقی بدنام شد پاکش بسوز    تا شوی از ننگ آن رسوای تر دامن خلاص


همچنین مشاهده کنید