جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

زخم جفای یار که بر سینه مرهم است


زخم جفای یار که بر سینه مرهم است    از بخت من زیاده و از لطف او کم است
کودک دل است و دو و لعب دوست لیک    در قید اختلاط ز قید معلم است
پنهان گلی شکفته درین بزم کان نگار    خود را شکفته دارد و بسیار درهم است
شد مست و از تواضع بی‌اختیار او    در بزم شد عیان که نهان با که همدمست
ترسم برات لطف گدائی رسد به مهر    کان لعل خاتمیست که در دست خاتمست
از گریه‌های هجر شکست بنای جان    موقوف یک نم دیگر از چشم پر نمست
هر صبح دم من و سر کوی بتان بلی    شغلی است این که بر همه‌ی کاری مقدم است
با این خصایل ملکی بر خلاف رسم    باید که سجده‌ی تو کند هر که آدم است
با غم که جان در آرزوی خیر باد اوست    گفتار محتشم همه دم خیر مقدم است


همچنین مشاهده کنید