پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

زانطره دل سوی ذقنت رفته رفته رفت


زانطره دل سوی ذقنت رفته رفته رفت    در چه ز عنبرین رسنت رفته رفته رفت
پیشت چو شمع اشگ بتان قطره قطره ریخت    صد آبرو در انجمنت رفته رفته رفت
من بودم و دلی و هزاران شکستگی    آن هم به زلف پرشکنت رفته رفته رفت
گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر    عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت
رفتی به مصر حسن و نرفتی ازین غرور    آن جا که بوی پیرهنت رفته رفته رفت
جان را دگر به راه عدم ده نشان که دل    در فکر نقطه‌ی دهنت رفته رفته رفت
ای محتشم فغان که نیامد به گوش یار    آوازه‌ای که از سخنت رفته رفته رفت


همچنین مشاهده کنید