جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

سلامی چو بوی خوش آشنایی


سلامی چو بوی خوش آشنایی    بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان    بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای    دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا    فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است    ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی
دل خسته من گرش همتی هست    نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا می‌فروشند    که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند    که گویی نبوده‌ست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع    بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت    ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت    چه دانی تو ای بنده کار خدایی


همچنین مشاهده کنید