جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

بالابلند عشوه گر نقش باز من


بالابلند عشوه گر نقش باز من    کوتاه کرد قصه زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم    با من چه کرد دیده معشوقه باز من
می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد    محراب ابروی تو حضور نماز من
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق    غماز بود اشک و عیان کرد راز من
مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند    ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن    گردد شمامه کرمش کارساز من
نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا    تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
بر خود چو شمع خنده زنان گریه می‌کنم    تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من
زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود    هم مستی شبانه و راز و نیاز من
حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا    با شاه دوست پرور دشمن گداز من


همچنین مشاهده کنید