جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

چو گل هر دم به بویت جامه در تن


چو گل هر دم به بویت جامه در تن    کنم چاک از گریبان تا به دامن
تنت را دید گل گویی که در باغ    چو مستان جامه را بدرید بر تن
من از دست غمت مشکل برم جان    ولی دل را تو آسان بردی از من
به قول دشمنان برگشتی از دوست    نگردد هیچ کس دوست دشمن
تنت در جامه چون در جام باده    دلت در سینه چون در سیم آهن
ببار ای شمع اشک از چشم خونین    که شد سوز دلت بر خلق روشن
مکن کز سینه‌ام آه جگرسوز    برآید همچو دود از راه روزن
دلم را مشکن و در پا مینداز    که دارد در سر زلف تو مسکن
چو دل در زلف تو بسته‌ست حافظ    بدین سان کار او در پا میفکن


همچنین مشاهده کنید