چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

گر دست دهد خاک کف پای نگارم


گر دست دهد خاک کف پای نگارم    بر لوح بصر خط غباری بنگارم
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است    از موج سرشکم که رساند به کنارم
پروانه او گر رسدم در طلب جان    چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
امروز مکش سر ز وفای من و اندیش    زان شب که من از غم به دعا دست برآرم
زلفین سیاه تو به دلداری عشاق    دادند قراری و ببردند قرارم
ای باد از آن باده نسیمی به من آور    کان بوی شفابخش بود دفع خمارم
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری    من نقد روان در دمش از دیده شمارم
دامن مفشان از من خاکی که پس از من    زین در نتواند که برد باد غبارم
حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است    عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم


همچنین مشاهده کنید