پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم


دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم    لیکن از لطف لبت صورت جان می‌بستم
عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست    دیرگاه است کز این جام هلالی مستم
از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جور    در سر کوی تو از پای طلب ننشستم
عافیت چشم مدار از من میخانه نشین    که دم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم
در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است    تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم
بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود    چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم
بوسه بر درج عقیق تو حلال است مرا    که به افسوس و جفا مهر وفا نشکستم
صنمی لشکریم غارت دل کرد و برفت    آه اگر عاطفت شاه نگیرد دستم
رتبت دانش حافظ به فلک برشده بود    کرد غمخواری شمشاد بلندت پستم


همچنین مشاهده کنید