پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز


برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز    بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو    تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
ساقیا یک جرعه‌ای زان آب آتشگون که من    در میان پختگان عشق او خامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن    می‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب    می‌رود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
نام من رفته‌ست روزی بر لب جانان به سهو    اهل دل را بوی جان می‌آید از نامم هنوز
در ازل داده‌ست ما را ساقی لعل لبت    جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان    جان به غم‌هایش سپردم نیست آرامم هنوز
در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش    آب حیوان می‌رود هر دم ز اقلامم هنوز


همچنین مشاهده کنید