پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود


در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود    تا ابد جام مرادش همدم جانی بود
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار    گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود
خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش    همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود
بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشست    زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش    رند را آب عنب یاقوت رمانی بود
گر چه بی‌سامان نماید کار ما سهلش مبین    کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار    خودپسندی جان من برهان نادانی بود
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان    نستدن جام می از جانان گران جانی بود
دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب    ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود


همچنین مشاهده کنید