جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

آن یار کز او خانه ما جای پری بود


آن یار کز او خانه ما جای پری بود    سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش    بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد    تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
منظور خردمند من آن ماه که او را    با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد    آری چه کنم دولت دور قمری بود
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را    در مملکت حسن سر تاجوری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت    باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین    افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را    با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ    از یمن دعای شب و ورد سحری بود


همچنین مشاهده کنید