جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست


روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست    منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری    سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب    خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی    سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند    با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
من از این طالع شوریده برنجم ور نی    بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش    غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز    ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
شیر در بادیه عشق تو روباه شود    آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست    زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست    ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است    در سراپای وجودت هنری نیست که نیست


همچنین مشاهده کنید