شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست


بی مهر رخت روز مرا نور نماندست    وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم    دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت    هیهات از این گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت    از دولت هجر تو کنون دور نماندست
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید    دور از رخت این خسته رنجور نماندست
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن    چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است    گو خون جگر ریز که معذور نماندست
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده    ماتم زده را داعیه سور نماندست


همچنین مشاهده کنید