پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما


ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما    آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده    بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت    به که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر    زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای    بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم    گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید    زینهار ای دوستان جان من و جان شما
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند    خاطر مجموع ما زلف پریشان شما
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری    کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو    کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست    بنده شاه شماییم و ثناخوان شما
ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی    تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو    روزی ما باد لعل شکرافشان شما


همچنین مشاهده کنید